عرفان و عبادت از مهم ترين محورهاى بحث در سيره نبوى(صلى الله عليه وآله) است. عبادت، فرع و مترتب بر معرفت است، و از همين روى، پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)تحت تربيت الهى مسير كسب معرفت را چنان طى كرد كه آماده پذيرش رسالت عظيم الهى شد. درجات بالاى معرفتى آن حضرت، حالتى قرين با ذكر و احساس حضور دايم در پيشگاه حق به او بخشيده بود. اين حالت به صورت خشوع و خداترسى و خوف حقيقى از سخط الهى در عبادات آن حضرت متجلى مى شد. جلوه هاى عبادت در سيره پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) در نماز و ذكر، تهجد و نوافل، روزه، اعتكاف و حج رخ نموده است. نماز ايشان، كه آن را نور چشم خود مى خواند، همراه بود با اوج توجه و حضور دل. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بر تهجد و نوافل نيز اهتمام خاصى داشتند. همچنين عبادات سنگين و طولانى همراه با فراهم سازى لوازم و مقدمات آن از قبل، و نيز آداب خاصى چون تقسيم نماز بر ساعات شب، بيدارى پس از ثلث يا نصف شب و قرائت قرآن و مناجات در گزارش هاى مربوط به سيره عبادى آن حضرت به چشم مى خورد.
سيره عبادى2 پيامبر عظيم الشأن اسلام از مهم ترين محورهاى مطرح در سيره نبوى(صلى الله عليه وآله) است؛ چرا كه مى توان عبادت و عرفان را غايت حركت انسان به ويژه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در سير معنوى دانست. اهميت بعد عرفان و عبادت، مربوط به ارتباط اين دو امر با هدف نهايى و متعالى خلقت انسان هاست. به حكمِ گفته الهى در آيه نورانىِ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون»3 هدف از خلفتِ بخشِ تكليف مدار هستى، يعنى انسان و جن، عبادت است، و عبادت نيز بدون معرفت ارزشى ندارد و عبادتِ مورد نظر اين آيه نيز عبادتى قرين و ملازم با معرفت است؛ بدين معنا كه هر درجه از عبوديت، درجه اى از معرفت را مى طلبد، و با هر عبادتِ عارفانه، درجه اى برتر از معرفت به دست مى آيد. اين روندِ رو به كمال و رشد، تا بالاترين مراحل امكان معرفت ادامه مى يابد، و به اين ترتيب، مفهوم سخن برخى مفسران كه «ليعبدون» را در آيه ياد شده «ليعرفون» معنا كرده اند،4 روشن مى شود.
با آنچه گفته آمد روشن شد كه معرفت و بصيرت از نظر رتبه مقدم بر عبادت و عبوديت است، و عبادتِ بى معرفت و شناخت را ارجى نتوان نهاد؛ زيرا تا عبد شناختى هرچند اندك به آنچه مى پرستد نيابد، عبادتش جز كارى لغو، بى مبنا، بى هدف يا تقليدى صرف نيست، و عبادى كه اين چنين اند همواره در روايات ملامت شده اند و درجه عبادتشان بر اساس درجه عقل و معرفتشان محك خورده است.5
عبادت نبوى(صلى الله عليه وآله) عبادتى بود همراه با بالاترين درجات معرفت به معبودِ هستى؛ و اين سير معرفتى با زمينه هاى تربيت نبوى(صلى الله عليه وآله) از دوران كودكىِ ايشان توسط برترين ملك الهى ادامه يافت،6 و سرانجام با اتصال نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) به منبع وحى الهى پس از رسالت به اوج رسيد. پس از مرتبه معرفت، نوبت به ذكر و حضورِ دل مى رسد و نيز توجه دايم به منبع عظيم هستى؛ و با اين توجه و حضورِ دل، اعضاء و جوارح نيز در مراتب بعدى همراه شده، عبادات جارحه اى قرين عبادات جانحه اى مى گردند. بدين ترتيب شايسته است كه مباحث اين نوشتار در سه بخش معرفت و بصيرت نبوى(صلى الله عليه وآله)، ذكر دايم و خدامحورى، و بالأخره عبادت نبوى(صلى الله عليه وآله)طرح شود.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) خود، معرفت را سرمايه اصلى خويش معرفى مى فرمود،7 و چنان كه گذشت، خداوند متعال مسيرى رو به كمال را براى فزونىِ معرفت آن حضرت ترسيم كرده بود. رخدادِ بعثت براى آن حضرت، همراه بود با پيدايش درجه والايى از معرفت در باب هستى؛ به گونه اى كه با كنار رفتن پرده ها از مقابل ديدگانِ حقيقت بين آن حضرت، حقايق هستى براى روح متعالى ايشان منكشف و متجلى شد. بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام)، هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند پيامبران چگونه به رسالت خويش پى مى برند؟ فرمود: «پرده از مقابل ديدگانشان كنار مى رود».8 در روايتى ديگر نيز آن حضرت در پاسخ زرارة كه پرسيد: چگونه رسول الله(صلى الله عليه وآله) خوف نداشت كه آنچه بر او نازل مى شد، از نزغات و القائات شيطان باشد، فرمود: «خداوند هنگامى كه بنده اى را به منزله رسول خويش بر مى گزيند آن چنان آرامش و اطمينان درونى اى بر او نازل مى كند كه دريافت هايش از جانب خدا همچون چيزهايى است كه به چشم مى بيند».9
بدين لحاظ معرفت و بصيرت و بينشى كه لازمه شروع نبوت و رسالت است به اقتضاى حكمت الهى در بدوِ امر نبوت براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) حاصل شده بود؛ اما عرصه هاى معرفتى در باب ذات مقدس الهى و آيات او همواره براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)گشوده بود و آهنگى رو به كمال داشت. رخداد «اسراء» و «معراج» را مى توان حركتى در اين راه دانست؛ چرا كه به تصريح آيه نخستِ سوره اسراء، اين امر براى ارائه آيات الهى به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) رخ داد: «منزه است آن [خدايى] كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى، كه پيرامون آن را بركت داده ايم، سير داد تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم، كه وى همان شنواى بيناست»10 و معراج، بنابر برخى روايات، در مراحل و دفعات متعددى براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)رخ داد و روشن است كه در هر نوبت، معرفتى بر معرفت پيشين افزوده مى شد.11
حركت رو به كمالِ معرفتى در آن حضرت، روح ايشان را به چنان درجه اى از شهود و يقين رسانيد كه پرده هاى عالم غيب از برابر ديدگان درون بين آن حضرت كنار رفت و آنچه را ناديدنى بود مى ديد. بنابر روايتى كه ابوذر، صحابى برجسته پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، نقل كرده، پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد و چيزى مى شنوم كه شما نمى شنويد. آسمان [از كثرت ملائك] به سنگينى گراييده و سزاوار است چنين باشد؛ چرا كه در آن به قدرِ موضع چهار انگشت نيز نيست جز آنكه فرشته اى پيشانى اش را در حال سجده قرار داده است. به خدا قسم اگر مى دانستيد آنچه را مى دانم، اندك مى خنديديد و بسيار مى گريستيد، و در بسترها از همسران متلذذ نمى شديد و به ارتفاعات رفته، به پيشگاه الهى استغاثه مى كرديد».12
نمود ديگرى از شهود حقايق هستى در پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) اخبار غيبى پرشمارى است كه از آن حضرت مى رسيد. از اين دست مى توان پيشگويى حضرت درباره تعداد، اسامى و محل قتلِ كشتگانِ مشركان در بدر،13 و نيز سخن گفتن حضرت با اين كشتگان پس از مرگ آنان و ريخته شدن اجسادشان در يك چاه در منطقه بدر اشاره كرد؛14 و هنگامى كه عُمر به اين عمل اعتراض كرد و پرسيد كه چگونه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اجسادى بى روح سخن مى گويد، حضرت پاسخ دادند: «شما شنواتر از آنان نيستيد! جز آنكه آنان توان پاسخگويى ندارند».15
درجات والاى معرفت، در پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) حالتى قرين با ذكر و احساس حضور دايم در پيشگاه حضرت حق پديد آورده بود. اين حالت به گونه هاى مختلف در آن حضرت نمود مى يافت. تذكارها و هشدارها به اصحاب درباره حضرت حق و نيز تحذيرها از مرگ و قيامت، همراه با انقلاب روحى كه در چهره آن حضرت به صورت تغيير رنگِ چهره شان ظاهر مى شد، و همچنين اذكار لسانى و عبادات طاقت فرساى جسمانى از نمونه هاى اين تجلى است.
خداوند مظهر تمام زيبايى ها و مهربانى هاست؛ اما عظمت او از سويى، و نگرانى انسان از توان انجام وظايفش در برابر حق تعالى از سوى ديگر، در انسان هاى پاك و برجسته اى همچون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) روحيه اى پديد مى آورد كه از آن مى توان به خداترسىِ تعبير كرد. خداترسى چنان كه ناشى از معرفت درست و والا به حضرت حق است، خود نيز معرفتى برتر در پى مى آورد. اين ويژگى در موعظه آن حضرت به فضل بن عباس در آن زمان كه سنّ كمى داشت چنين انعكاس يافته: «اى جوان، از خدا بترس تا او را در برابر خود بيابى؛ اى جوان، از خدابترس كه تو را از غيرخود بى نياز سازد...».16
خداترسى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نه حالتى تحميلى بر روح آن حضرت، بلكه نزد وى از محبوب ترين حالات بود؛ چرا كه زيباترين حال براى عبد، هنگامى است كه توجه به عظمت و جلال مولاى خويش كرده، به تَبَع اين توجه، حالت اعظام و خشوع به او دست مى دهد. بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام)، هيچ چيزى نزد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)محبوب تر از آن نبود كه در حال گرسنگى و خوف الهى به سر برد.17
اين حالت بيش از هر زمان، به هنگام نماز در آن حضرت تجلى مى يافت، و روشن است كه نماز، عرصه برترين و عميق ترين توجهات به حضرت حق است. اميرالمؤمنين(عليه السلام)، حالت خشوع پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را به هنگام نماز (خطاب به فردى يهودى، و در قياس با گريه داوود(عليه السلام)) چنين توصيف كرده است: «هنگامى كه پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) به نماز مى ايستاد، از شدت گريه، از درون سينه حضرت صدايى همچون صداى جوشيدن غذا در درون ديگ به گوش مى رسيد، و اين در حالى بود كه خداوند او را از عقابش ايمن ساخته بود، و او مى خواست با گريه اش خشوعش را در برابر پروردگارش اظهار كند تا براى پيروانش امام [و اسوه] باشد».18
جلوه اى ديگر از مقام خوف نبوى(صلى الله عليه وآله)، ترسِ حقيقىِ ايشان از عذاب و سخط و غضب حضرت حق است؛ و اين برخاسته از عمق و وسعت معرفت نبوى(صلى الله عليه وآله) به حقايق هستى، و از جمله دوزخ و عذاب الهى بود. يكى از مهم ترين راه هاى معرفت نبوى(صلى الله عليه وآله) تعاليم الهى به واسطه فرشته عظيم القدرش، يعنى جبرائيل امين بود. بنابر روايتى، روزى جبرئيل در زمانى نامعمول، و به هنگام زوال آفتاب با رنگى پريده، سرزده نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد. چون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) سبب را جويا شد، پاسخ داد: «در هنگامى [نزد شما ]آمدم كه خداوند امر فرمود به آتش دوزخ بدمند و چنين شد». در اين لحظه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) درباره وصف آتش دوزخ از جبرئيل پرسيد، و او نيز با جملاتى عظمت عذاب الهى را براى حضرت توصيف كرد؛ به گونه اى كه هر دو به شدت به گريه آمدند، و آنان مى گريستند تا اينكه خداوند از طريق فرشته اى به آنان پيغام داد: «اى جبرائيل و اى محمد، خداوند شما را از عصيان و عذابش ايمن ساخته است».19
معرفت نبوى(صلى الله عليه وآله) به حقيقت عذاب الهى چنان يقينى در دل حضرت پديد آورده بود كه هنگام سخن گفتن از قيامت، صدايش بلند و چهره اش سرخ مى شد و مى فرمود: «قيامت همراه شما صبح مى كند و روز را به شب مى آورد» و براى بيان ميزان نزديكى قيامت، با نزديك كردن دو انگشت به يكديگر مى فرمود: «بعثت من و وقوع قيامت همچون اين دو انگشت اند».20
و سرانجام، نگاه حقيقت بين پيامبر(صلى الله عليه وآله) به قيامت و عرصات آن، و از جمله عذاب موعود، آثار پيرى را در وجود آن بزرگوار ظاهر ساخت. ايشان خود در اين باره مى فرمود: «سوره هود و نظاير آن همچون واقعه، قارعه، حاقه، اذا الشمس كوّرت، و سئل سائل مرا پير كرد؛ [به دليل] ذكر روز قيامت و سرگذشت امت ها».21
معرفت و بصيرت نبوى(صلى الله عليه وآله) به حضرت حق، از سويى احساس حضور و ذكر دايم، و از سوى ديگر، تجلى گونه هاى مختلف عبادات جسمانى را در پى داشت. عبادات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) كه در قالب نماز و روزه و حج و اعتكاف و دعا و قرائت قرآن و ذكر و استغفار و تهجد و... نمود مى يافت، شايسته تأمل و درس آموزى است؛ چنان كه حالات آن حضرت به وقت عبادت، همچون گريه، توجه خاص و تغيير رنگ چهره نيز شايسته توجه و تبعيت است.
در ميان گونه هاى عبادت هاى نبوى(صلى الله عليه وآله) هيچ يك با نماز برابرى نمى كنند. نماز محبوب ترين عبادت پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) و نور چشمان ايشان بود.22
آن حضرت در اين باره به ابوذر فرمود: «اى اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده و آن را آن چنان محبوبِ من ساخته كه غذا را براى گرسنه و آب را براى تشنه؛ [جز آنكه] گرسنه با خوردن غذا، و تشنه با نوشيدن آب سير و سيراب مى شوند اما من از نماز سير نمى شوم».23
نيز، هنگام فرا رسيدن وقت نماز به مؤذن خويش، بلال، مى فرمود: «اى بلال، [وقت] نماز است، راحتمان كن».24 (يعنى با اذان خويش ما را به عرصه مناجات و گفتوگو با محبوب وارد ساز). آن حضرت جز اهتمام عملى بر نماز، با تأكيدهاى كلامى نيز ديگران را به نماز فرا مى خواند، و پيش از همه، اهل بيت خويش را بدان تشويق مى كرد. بنابه نقل اميرالمؤمنين(عليه السلام)، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)هر روز صبح به اهل بيت عصمت مى فرمود: «[هنگام] نماز است؛ خداوند شما را بيامرزد؛ و سپس آيه تطهير را تلاوت مى فرمود».25
عشق و علاقه نبوى(صلى الله عليه وآله) به نماز، در چگونگى به جاى آوردن نماز و مقدمات آن نيز نمود داشت. آن حضرت رعايت كامل آداب وضو و نيكو گزاردن نماز را موجب نيل به حقيقت ايمان و گشوده شدن درهاى بهشت معرفى مى فرمود،26 و كمال نماز را در اقامه درست و كاملِ ركوع و سجود مى دانست.27
براى كسى همچون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) هيچ چيز همچون ذكر الهى محبوب و مطلوبنبود. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) خود را همواره در محضر پروردگارش مى ديد و اين احساس حضور دايم به هيچ وجه به يك عبد اجازه نمى دهد كه در بُرهه هاى مختلف زندگى به كسى جز او بينديشد. بنابر توصيف اميرالمؤمنين(عليه السلام) از حالات مختلف پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آن حضرت همواره چه به وقت جلوس و چه هنگام قيام، خدا را ياد مى كرد.28 همچنين در وصف پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) گفته اند كه ايشان بسيار ذكر الهى داشت و از لغو پرهيز كرده، نماز را طول مى داد.29
بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام) هنگامى كه از جانب خداوند، سرزمين مكه، مملوّ از طلا، بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرضه شد، ايشان عرض كرد: خداوندا من [ترجيح مى دهم ]روزى سير و روز ديگر گرسنه باشم، و هنگام سيرى حمد و شكر تو گويم، و هنگام گرسنگى تو را بخوانم و ذكر تو گويم».30
بنابر روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام)، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در هر روز 360 بار حمد و ثناى الهى را بر زبان جارى كرده، مى گفت: «حمد بسيار گويم خداى عالميان را در هر حال»،31 و بنابر نقلى ديگر، آن حضرت در هر صبح و شام به اين تعداد حمد الهى مى گفت.32
لحظات بين الطلوعين نيز براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) يكى از بهترين زمان هاى ذكر الهى بود، و امير مؤمنان(عليه السلام) در اين لحظات از جانب ايشان مأمور مى شد تا رو به مردم نشسته، پاسخگوى آنان باشد، و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) خود رو به قبله ذكر مى گفت.33
افزون بر حالات عادى، آن حضرت هنگام نماز، خود را خوشبو مى ساخت. ايشان مشكدانى داشت كه پس از وضو، با دستان مرطوب آن را در دست مى گرفت، و هنگامى كه براى نماز [جماعت] خارج مى شد مردم از بوى خوشِ آن متوجه حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى شدند.34
ايشان به محض فرارسيدن وقت نماز، براى اقامه نماز،35 به جماعت،36 و آن هم در مسجد آماده مى شدند. آن حضرت، آبادسازى مساجد را از نشانه هاى مروّت مى دانست37 و روشن است كه اقامه جماعت و نماز در مسجد از بهترين مصاديق آبادسازى و عمران مساجد به شمار مى آيد.
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) به مستحبات و نيز ترك مكروهات نماز نيز اهتمام داشت. محض نمونه، هنگام نماز عصاى مخصوص خويش را در برابر خود مى نهاد تا ميان وى و كسانى كه از برابرش عبور مى كنند، حايل باشد.38 گاه نيز براى اين منظور از چيزهاى ديگرى استفاده مى كرد.39
نمازهاى عاشقانه آن حضرت، چون برخاسته از جذبات ربانى و محبتى از جنس وَلَه و شيدايى بود، احساس خستگى و اكراه در ايشان، راه نداشت، و بدين سبب، نمازهايش جز آنجا كه به خاطر رعايت حال اضعف المأمومين كوتاه مى خواند 40طول مى كشيد.41 البته وضعيت نمازهاى جماعت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)يكسان نبود و به اعتبار ميزان تحمل مأمومان، كوتاه تر يا طولانى تر مى شد.42 خود آن حضرت در اين باره مى فرمود: «گاهى قصد دارم نماز را طولانى سازم، اما چون صداى گريه كودكى را مى شنوم به دليل ميزان اشتياق مادر به كودك (پس از گريه او) نماز را كوتاه مى كنم».43
نمازهاى آن حضرت همواره با سوز و گداز و گريه شديدِ ناشى از خوف و خشوع و خشيت الهى آميخته بود. پيش از اين، توصيفى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره حال پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگام نماز گذشت.44
نماز محبوب ترينِ عبادات براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود؛ اما در نمازهاى شبانه روزىِ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، خلوت گزينى در دل شب و تهجد جذبه و لذت ديگرى براى ايشان داشت. خداوند قيام در شب را بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) واجب ساخته بود. در سوره مزمل، خداوند به حضرت مى فرمايد: «اى جامه به خويشتن فروپيچيده، شب را به پا خيز مگر اندكى، نيمى از شب يا اندكى از آن را بكاه، يا بر آن [نصف ]بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان».45 چنان كه در سوره اسراء نيز همين فرمان به آن حضرت ابلاغ شده است: «و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله ]نافله اى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».46
نزول اين آيات كه براساس آنها بيدارى در پاسى از شب بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)واجب شد، موجب آن گشت كه آن حضرت و جمعى از اصحاب خاص ايشان پاسى از شب را به عبادت برخيزند، تا آنجا كه گاه براى اطمينان يافتن از اينكه نصف يا كمى بيش از نصف شب را بيدار مانده اند، تمام شب را به عبادت بر مى خاستند. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در عمل به اين فرمان آن قدر اهتمام داشت كه قدم هاى مباركش متورّم مى شد،47 و براى تخفيف درد، گاه يك پا را از زمين بلند مى كرد و پاى ديگر بر زمين مى نهاد،48 و از همين روى، آيات نخستينِ سوره طه بر ايشان نازل شد تا تكلف و مشقت را در عبادت از آن حضرت بردارد.49
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در پاسخ به يك يهودى كه مى كوشيد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را در مقايسه با پيامبران پيشين در مقامى پايين تر قرار دهد، بر تلاش هاى مدام پيامبر(صلى الله عليه وآله)در عبادات شبانه تأكيد فرمود.50 اين مداومت چنان بود كه حضور در صحنه هاى بحرانى اى همچون جنگ بدر نيز آن حضرت را از توجه شبانه به عالم بالا باز نمى داشت و بلكه اهتمام حضرت را بيشتر مى ساخت؛ بنا به نقل اميرالمؤمنين(عليه السلام)در شب بدر، در حالى كه اصحاب هر يك به نوبه خود استراحت كردند، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) تا صبح زير درختى مشغول نماز و دعا بود.51
درباره سنگينى عبادات شبانه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) گزارش هاى شگفت انگيزى در دست است. محض نمونه، حذيفة بن يمان در روايتى مى گويد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در يكى از نمازهاى شبانه اش، سوره هاى بقره، نساء و آل عمران را در حال قيام تلاوت كرد و هرگاه به آيه تسبيح مى رسد، خداوند را تسبيح مى گفت، و هنگامى كه به آيه مشتملبر سؤال مى رسيد، سؤال مى كرد، و وقتى به آيه تعوّذ مى رسيد، به خدا پناه مى برد، سپس ركوع كرده، در ركوع سبحان ربى العظيم و بحمده را تكرار مى كرد، در حدّى كه ركوعش نيز همچون قيامش طولانى شد؛ سپس برخاست و گفت: سمع الله لمن حمده، و قيامى طولانى كرد، و سپس به سجده رفت و گفت: سبحان ربى الاعلى و بحمده، و سجودش نيز همچون قيامش طولانى بود.52 قيام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)براى عبادت شبانه به قدرى طولانى بود كه گاه برخى از همراهان، طاقت از كف داده، توان همراهى با آن حضرت را از دست مى دادند. به جز روايت ياد شده از حذيفه، روايت عبدالله بن مسعود نيز شاهدى ديگر بر اين مدعاست.53
در كنار اين عبادات سنگين، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) براى تحمل پذير كردن سنگينى عبادات تدابيرى به كار مى برد. براى مثال، در برخى روايات آمده است كه آن حضرت شب ها پس از برخاستن، نوافل خود را ابتدا با دو ركعت نافله سبك آغاز مى كرد و سپس به نوافل سنگين تر مى پرداخت؛54 و نوافل شبانه آن حضرت، تركيبى از نوافل سنگين و سبك بود.55 يا به هنگام خستگى، گاهبعضى نوافل را نشسته به جاى مى آورد56 و گاه پيش از اذان صبح براى رفع خستگى و نيز آمادگى جهت عبادات صبحگاهى و بين الطلوعين، كمى استراحت مى كرد بدون آنكه به خواب رود.57
از نكات مهم سيره پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) در عبادات شبانه، توجه آن حضرت به اسباب و مقدمات لازم براى بيدارى و تهجد در دل شب بود. محض نمونه، اهتمام به خوابيدن در ابتداى شب براى رفع خستگى و فراهم آمدن توان لازم براى قيام در دل شب، از نكاتى است كه در برخى روايات بدان اشارت رفته است.58 نيز پرهيز از بستر كاملا نرم كه با خوابيدن در آن رغبت به خواب بيشتر مى شود و ترك بستر مشكل مى گردد، از ديگر نكات قابل استفاده از سيره نبوى (صلى الله عليه وآله) است. بنابر روايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرش پيامبر(صلى الله عليه وآله)عبايى بيش نبود و جاى خواب آن حضرت، پوستى بود كه درون آن از الياف خرما پر شده بود. شبى رختخواب آن حضرت را دو لا انداختند تا نرم تر شود؛ صبح آن شب، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: جاى خوابم شب گذشته مرا از نماز [در حدّ مطلوب] باز داشت؛ و به اين ترتيب، جاى خواب آن حضرت به صورت اول بازگشت.59
روايت معاوية بن وهب نيز از قول امام صادق(عليه السلام) مى گويد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)شب ها پيش از خواب، مقدمات تهجد، مانند آب وضو و مسواك را كنار محل خوابِ خود مى نهاد و پس از برخاستن، ابتدا نظر به آسمان مى كرد و آيات آخر سوره آل عمران را تلاوت مى فرمود؛ سپس مسواك مى زد و در پى آن وضو ساخته، به نماز مى ايستاد.60 در روايت حلبى از امام صادق(عليه السلام) نيز همين نكته مطرح شده است.61
از دو حديث ياد شده نكات ديگرى نيز برمى آيد؛ از جمله اينكه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نوافل شب را بين ساعات آن تقسيم مى كرد و آنها را در سه نوبت به جاى مى آورد و بين هر نوبت و نوبت بعد قدرى استراحت مى كرد. عالمانى همچون ابن جنيد62نكته مزبور را مدلول اين آيه نورانى دانسته اند: وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى.63 به نظر مى رسد اين رفتار برخاسته از روح بيدار آن حضرت و توجه دايم ايشان به عالم بالا بوده است؛ به گونه اى كه خواب مستمر و طولانى و سپس برخاستن در اواخر شب را بر نمى تابيده است. حاصل برخى روايات نيز آن است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از بيدارى در نيمه هاى شب يا كمى پس يا پيش از آن، مشغول نماز مى شده اند و اين كار تا طلوع فجر ادامه داشته است.64
نكته ديگر آنكه زمان بيدار شدن حضرت براى نوبت اول، از ادامه روايت حلبى روشن مى شود. حلبى از امام صادق(عليه السلام)مى پرسد كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) چه وقت از شب بر مى خاست؟ امام مى فرمايد: پس از ثلثى از شب؛ و در حديثى ديگر، بعد از نصف شب.65 اين تفاوت ممكن است بدان سبب باشد كه سيره آن حضرت در اين باره متفاوت بوده و برخى شب ها پس از ثلث و برخى شب ها پس از نصف بر مى خاسته اند؛ چنان كه از آيات سوره مزمّل نيز همين امر بر مى آيد.66
گفتنى است بنابر پاره اى روايات، برترين اوقات براى اقامه نوافل شب، بخش انتهايى شب است؛67 اما همان گونه كه برخى محققان مى گويند 68 اين براى كسى است كه بخواهد تمام ركعات نافله شب را با هم اقامه كند، و در اين صورت مناسب است به جاى ابتدا يا نيمه شب، انتهاى آن را بيدار شود؛69 ولى در صورتى كه فرد بخواهد ركعات را در طول شب به جاى آورد، بهتر است به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)تأسّى كرده، پس از ثلث يا نصف شب برخيزد و در سه نوبت، نوافل شب را اقامه كند؛ چنان كه در روايت حلبى نيز امام صادق(عليه السلام) ديگران را در اين سيره، به تأسّى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فراخوانده است.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) پس از بيدارى در هر نوبت، بعد از آنكه به آسمان نظر مى كردند، آيات آخر سوره آل عمران (190 تا 194) را تلاوت مى فرمودند كه با «ان فى خلق السماوات و الارض...» آغاز مى شود و تا پنج آيه پس از آن ادامه مى يابد و به «انك لا تخلف الميعاد» ختم مى شود.70
بنابر دو روايت ياد شده، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نوافل شب را در دو نوبتِ چهار ركعتى و سه ركعت (شفع و وتر) و سپس دو ركعت نافله صبح به جاى مى آورده اند. بنابراين شمار ركعات نافله شبِ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) يازده ركعت و به همراه دو ركعت نافله صبح، سيزده ركعت بوده است. جز دو روايت ياد شده، روايات ديگرى از معصومان(عليهم السلام)در دست است كه در آنها شمار نوافل شبِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) يازده ركعت معين شده است.71 بدين ترتيب، با توجه به تقدم كلام معصومان(عليهم السلام) بر كلام ديگران هم به لحاظ عصمت آنان و هم آگاه تر بودن اهل يك خانه به آنچه در آن مى گذرد نبايد به اختلافات ديگران درباره شمار ركعات نافله شب پيامبر (صلى الله عليه وآله)اعتنايى داشت.72
به جز نوافل شبانه، قرائت قرآن و دعا و مناجات از ديگر برنامه هاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)ـ به ويژه در دل شب بود. قرائت قرآن، در حين اداى نمازهاى واجب و نافله و در غير حال نماز صورت مى گرفت. اهتمام آن حضرت به قرائت قرآن به ويژه در دل شب به قدرى بود كه حتى حالت بيمارى و تب نيز مانع آن نمى شد. بنابر روايتى، هنگامى كه يكى از اصحاب، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)را سخت بيمار ديد و جوياى حال حضرت شد، آن حضرت پاسخ داد: «اين بيمارى مانع آن نشد كه شب گذشته سى سوره را كه سبع طوال نيز جزو آنها بود، قرائت كنم» و هنگامى كه آن صحابى عرض كرد: اين تلاش در عبادت براى چيست، در حالى كه خداوند گناهان پيشين و پسين شما را آمرزيده است، حضرت پاسخ داد: «آيا نبايد بنده شكرگزارى باشم؟»73
درباره چگونگى دعا و مناجات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نكات شگرفى به چشم مى خورد. براى مثال، در روايتى از امام صادق(عليه السلام)گزارشى از يكى از دعاهاى شبانه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در دست است. بنابر اين روايت، يك شب، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در حجره ام سلمه بود و نيمه شب از بستر برخاست، ام سلمه از سَرِ كنجكاوى به جست و جو برآمد و حضرت را در گوشه اى از خانه در حالى يافت كه ايستاده و با چشمان گريان اين گونه باخدايش سخن مى گويد:
اللهم لا تنزع منّى صالح ما اعطيتنى أبدا، اللهم و لاتكلنى الى نفسى طرفة عين أبدا، اللهم لاتشمت بى عدوّاً و لا حاسداً أبدا، اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه أبدا.74
جلوه ديگرى از سيره عبادى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، كه بسيار بدان اهتمام مىورزيد روزه دارى بود. آن حضرت در بيان شدت علاقه اش به روزه، آن را همچون نماز، نور چشم خويش معرفى فرمود.75
اين عبادت به قدرى نزد آن حضرت محبوب بود كه دست كم سه روز از هر ماه را روزه مى گرفتند. بنابر پاره اى روايات، برترين روزهاى ماه براى اداى اين سنت، پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و معصومان(عليهم السلام)بر روزه در اين سه روز تأكيد داشتند.76 در برخى روايات نيز از ايام البيض نام برده شده است.77 اما از روايات معصومان(عليهم السلام) و نيز گزارش هاى غير شيعى چنين بر مى آيد كه روزه سه روز در ماه در سيره نبوى(صلى الله عليه وآله)منحصر به روزهاى ياد شده نبوده است. در برخى روايات از دوشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه سخن به ميان آمده است. در روايت ابوبصير، امام صادق(عليه السلام) در پاسخ به پرسش وى در اين باره، ضمن اشاره به دو مورد پيش گفته، در نهايت او را در انتخاب هر روز از ماه مخير داشته اند.78 در برخى روايات غيرشيعى از پنجشنبه اول هر ماه و دو دوشنبه پس از آن،79 و نيز از دوشنبه و پنجشنبه در يك هفته و دوشنبه ديگر در هفته بعد،80 و نيز سه روز اول هر ماه و روزهاى جمعه81 سخن رفته است. وجه جمع روايات يادشده آن است كه برترين روزها در ماه، پنجشنبه اول و آخر، و چهارشنبه وسط هرماه، و نيز ايام البيض است، و سپس دوشنبه و پنجشنبه؛ و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)بسته به درجات برترى به اين روزه ها اهتمام داشتند.
از روايتى كه طى آن اميرالمؤمنين(عليه السلام) چگونگى روزه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را توصيف و گزارش كرده است، بر مى آيد كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در ميزان و كميت روزهايى كه روزه دار بود، شيوه يكسانى نداشته است. بنابر اين روايت، روش پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)ابتدا آن بود كه به طور دايم، تمام روزها را روزه بود. سپس همچون حضرت داوود(عليه السلام) يك روز در ميان روزه مى گرفت. سپس روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفت و در نهايت به سه روز روزه در ايام البيض (13 و 14 و 15 هر ماه قمرى) تا آخر عمر بسنده كرد.82 محتمل ترين وجه براى اين تغيير روش آن است كه چون پيامبر اسوه مردم اند، مسلمانان در تأسّى و پيروى از ايشان تنها با رفتارهاى دشوار مواجه نباشند.
ادامه دارد...